تیم یک پدیده ی اتفاقی نیست؛ نه در تشکیل شدنش و نه در ماندگاری اش!

هر چند عجیب باشد و هر چقدر در نگاه اول مضحک به نظر برسد، اما خوب تر که نگاه کنیم می بینیم تصویر زیر شرح حال بسیاری از تیم ها است که روزگاری در کنار هم می درخشند، درخت شان را با هم رشد می دهند، و سپس با دست خودشان سند نابودی شان را امضا می کنند. راستی دل تان بی خودی برای شماره ی 1 نسوزد، او خود سهم بزرگی در این فاجعه در تیم دارد.

تصویر شامل یک درخت و چهار نفر از اعضای یک تیم است که در حال ارره کردن موقعیت یکدیگر روی شاخه ها هستند.

تیم را نابود می کنم، پس هستم!

عکس بالا مدتی ست در شبکه های اجتماعی دست به دست می شود و هدف هم یک تست شخصیت است: نادان ترین کدام است؟ 1، 2، 3 یا شماره ی 4؟ و شاید بهترین جواب این باشد: شماره های 1، 2، 3 و 4! تصویر بالا را اگر شرح حال تیمی بدانیم که با سلایق گوناگون، توانش های متفاوت و توانایی های مختلف با هم در کنار هم رشد کرده اند و درختی را به ثمر رسانده اند، اکنون می توانیم اوج نادانی را در کردار تک تک آنان جستجو کنیم. اتفاقی که در عمل هم بسیاری از تیم ها را تهدید می کند و فرهنگ تیمی و تیم وُرک آنان را نشانه می رود. تیمی که پس از مدتی یکایک اعضای آن کمر به نابودی آن می گیرند و رهبر تیم نیز یا غیبش زده، یا در منطقه ای سردسیر و برف گیر زندگی می کند که سرش را موفق شده زیر تلنباری از برف پنهان کند!

همه ی آنچه باید درباره ی شماره ی 1 بدانید …

شماره ی یک ها در هر تیمی وجود دارند: پیشکسوتانی که در آن کار مویی سفید کرده اند و تقویم ها را کهنه کرده اند. اساتید کم کم به اضمحلال می روند و میل عجیبی پیدا می کنند به یکجا نشینی و احیانا نوشیدن قهوه ای خوش عطر. آن ها چشم شان را روی اتفاقات دور و بر خود می بندند و اصرار بر امضای تفاهم نامه ی نانوشته ای با رهبر تیم دارند مبنی بر اینکه کاری به کارشان نداشته باشند و بگذارند با قانون جاذبه و زندگی محافظه کارانه روزگار سپری کنند. رهبران تیم هم خیلی سریع تسلیم آن ها می شوند و با امضای همان تفاهم نامه ی دو جانبه بر گسترش همکاری های فی مابین تاکید می کنند: یک سکوت دو طرفه. این عالیجنابان یک مورد را اشتباهی دریافته اند: کسوت ارتباطی با بی تفاوتی در محیط کاری ندارد!

و اما وای به حال تیمی که شماره ی 1 رهبر آن باشد؛ مماشات های بی دلیل، نه نگفتن های به موقع، روی در بایستی با اعضای تیم و ترس همه و همه در پارادوکسی بنیادین با رهبریت تیم قرار دارند. و رهبری که اینچنین از اصول اولیه ی مسئولیت خود به دور باشد شایسته ی تماشای نابودی تیمش است.

در دنیای متوهم ها چه خبر است؟

شماره ی 2 ها توهم دارند. آن ها چون با تیم رشد کرده اند و به جایگاه قابل قبولی رسیده اند، در عوضِ تواضع بیشتر و تلاش بیشتر برای یادگیری تا بالاتر رفتن، ارره به شاخه ی بزرگتر از خود می گیرند و از بی تفاوتی شماره ی یک ها حداکثر استفاده را می برند. دیده شده است در غیاب رهبر تیم، این اساتید ادعای نبوغ فوق بشری فرموده و پیشه ی شیادی بر می گزینند. جمعیت شماره ی 2 ها به شدت در انواع مختلف محیط های کاری رو به افزایش است، که خود بیان گر این موضوع است که چقدر رهبر خوب در تیم های کاری مان کم داریم.

ناجیان بی خِرد تیم!

بی انصافی ست اگر شماره ی 3 ها را باهوش ندانیم. آن ها به درستی هم خبر از غفلت انتخابی اساتید شماره ی 1 دارند، و هم بر جهان متوهمانه ی شماره ی 2 ها به خوبی اشراف دارند. اگر جایی دیدید شماره ی 3 ها با سوءرفتارهای سازمانی دو گروه قبلی مشکل جدی دارند و حتی در برابر آن ها می ایستند نیز هیچ تعجب نکنید. فاجعه اما از آن جا آغاز می گردد که این اساتید نیز دست به ارره شان خوب است، کلا اعصاب ندارند، نبود یک رهبر کار درست در تیم را حس می کنند اما نجات تیم را در قلع و قمع کردن یک طرف درخت می دانند! این ناجیان بی خرد می شود گاهی آنچنان ضربه ی مهلکی به تیم بزنند که بازسازی آن طبق آموزه های رهبریت سال ها زمان می برد. اساتید شماره ی 3 مباحثی چون مدیریت سرمایه های انسانی، دیالوگ و تفکر انتقادی را متعلق به دنیای خیالات می پندارند و با عصبانیت فقط ارره می کنند.

من کار خودم را می کنم و به کسی کاری ندارم.

و اما شماره ی 4 ها: افرادی لوس و فاقد ذره ای هوش تیمی که می گویند: «این که تیم رهبر ندارد درست، این که شماره ی 1 ها مصونیت برای خودشان طلب کرده اند به دلیل کسوت شان هم درست، این که توهم در شماره ی 2 ها زبانه می کشد و عقل را می سوزاند نیز درست، حتی این هم درست که شماره ی 3 ها دل شان برای تیم می سوزد ولی خودشان کم هیزم به آتش نابودی تیم نمی ریزند، اما ما سرمان به کار خودمان گرم است و اسم این مسائل را حواشی می گذاریم. ما حوصله ی جنگیدن برای درست کردن تیم را نداریم، دو تکه پنبه یکی در گوش چپ و یکی در گوش راست می گذاریم و خودمان را از دیگران جدا می کنیم.» خیانت این اساتید به تیم را نمی توان کمتر از سه گروه قبلی قلمداد کرد. و خیانت شان به خودشان از همه مشهود تر است.

احسان گرجی

مدرس رهبری و توسعه فردی

© تصویر معرفی مقاله از hommelibre.blog.tdg.ch و تصویر کاور بالا از Exbiosa است.

1 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *